باسلام

این وبلاگ رو به خاطر خاطرات روزانه ام درست کردم و این که اصلا به ادمای دوروبرم اعتماد ندارم که بتونم رازامو بهش بگم

تصمیم گرفتم همه اتفاقایی که برام میفته رو اینجا بنویسم تا خودمو خالی کرده باشم

از شما می خوام در نوشتن خاطراتم کمکم کنید

نظراتون خیلی خیلی برام ارزش داره

بچه ها  مطالب رو از بالا به پایین بخونید

پستای جدید در زیر پستای قدیم تر قرار میگیرند

ممنون از اینکه وقت میزارین و دل نوشته ی من رو می خونین

فقط به خاطر عشقم

بچه ها باورتون نمیشه

یکی رو من  خیلی دوس داشتم

و الان دوست ندارم

سرنوشت مارو جدا از هم خواست

ولی هنوز اون نمیفهمه که من دوسش ندارم

ولی خودش اینجور خواست

خودش کاری کرد که من ازش متنفرم ......... حالا بماند ولی من فک می کنم همش تقصیر اونه

من اگه می فهمیدم 4 سال به پاش نمیموندم(M)

حالا دیگه هر چی خدا بخواد

.

.

.

"""ولی حالا من یکی دیگه رو دارم""""

یکی که بیشتر قدرمو میدونه

یکی که به خاطرش حاضرم هر کاری بکنم

یکی که عاشقمه و از کارایی که بدم میاد دوری می کنه

یکی که به حرفام گوش میده

یکی که به دخترا محل نمیده

یکی که بم قول داده تا اخر عمرم بهم خیانت نکنه

یکی که بهش اعتماد دارم

و یکی که .........

.

.

.

بگذریم از این حرفا اینو بگم که تا الان دقیقا 3 هفته ست که من عاشقشم

و واقعا بهم خوش می گذره

و مثل عشق قبلیم انقدر عذابم نمیده

.

.

.

.

نه که فک کنید من باهاش تلفنی حرف می زنم

نه اصلا اینطور نیست

من باهاش رو در رو حرف می زنم( پسر عممه)

فکر بد نکنیداااااااااااا

.

.

.

بچه ها تو رو خدا بهم کمک کنید بگید

چیکار کنم چیکار نکنم

امروز یهو خیلی داغون شدم

خواهرم اومد بهم گفت

-میشه یه سوال ازت بپرسم؟

-منم گفتم چرا که نه

- گفتش تو M رو دوس داری؟

- منم گفتم نه اصلا. چطور مگه؟

- گفت که خاله M  بهم زنگ زده می خواستن نظر تو رو بدنن که بیان خواستگاری

من هم همون وقت انگار اب جوش روم ریخته بودن

خیلی ناراحت شدم خیلی خیلی زیاد

یعنی اون منو هنوز دوس داره؟؟؟؟

بعدش  گفت اون پسره خوبی نیس؟

الانم میدونم کی رو دوس داری!!!!!

انگار دوباره اب جوش روم ریختن

خیلی داغونم بچه ها کمکم کنید

الان دارم احساس گناه میکنم خیلی عذاب وجدان دارم

رسول جان کجایی؟ نیاز به درد و دل دارم؟ تو تنها کسی هستی که من باهاش راحتم و می تونم تموم حرفامو بهت بزنم

 بچه های عزیز

فکر نکنید من خودخواهم

اخه یه دوست عزیز که حالا اسمش بماند اومد لطف کرد و بهم نظر داد

که تو ..........

ولی با حرفایی که من بهش زدم متوجه شد که اینطوریا هم نیست

چیزای بدی رو من گذروندم

خیلی هم گذشت کردم

ولـــــــــــــــــــــــــــــی دیگه صبرم تموم شد

و از عشقم دست برداشتم

واقعا تا حالا که 16 فروردین 1392 هستش

من فک می کنم کارم خیلی خوبه و اصلا هم در حقش بدی نکردم

.

.

.

اون احمق

به من می گفت که من تو زندگیم اسم دختر دیگه ای رو به جز اسم تو نمیارم

ولــــــــــــــــــــــــــــــی اینطور نبود

منه دیووونه که باور کردم

4 سال به پاش موندم

تازه بعد از 4 سال فهمیدم که چی؟؟؟؟؟؟؟؟

که این پسره ی خر با خیلیای دیگه دوست بوده

و باا اونا همش پشت سر من حرف میزده

اینه رسم رفاقت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

واقعا که براش متاسفم

یه موضوعی هست که خیلی خیلی ازارم میده

یعنی می تونه نگرانی من بیخودی باشه

اخه خواهرم نامزد داره

H به خواهرم یه مسجایی میده که من اصلا ازش خبر ندارم

میتونه چیزی خاصـــــــــــی نباشه

ولـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

پس این دوتا چی میگن بهم دیگه؟؟؟؟

فقط اینو میدونم که به خواهرم گفته

 دوستم داره و یه چندتا سوال ازش پرسیده درمورد من

یعنی این دوتا درمورد من یواشکی اس میدن؟؟؟؟؟؟؟

یا یه چیزایی بینشون هست؟؟؟؟؟

خداااااااااااا خودددددددددددش میدونه

خدایا!!!!

تو تنها معبودمی و جز تو خدای دیگری ندارم

کمکم کن

سلام عزیزم خوبی تک گل باغ عشقم؟
چه خبر؟خیلی دلم برات تنگ شده
کجایی؟ پیدات نیست حالی از مانمیپرسی
خیلی دوست دارمعزییییییییییییییییییییییییییییزم .

عزیزم  از وقتی تو وارد زندگیم شدی دنیام رنگ تازه ای به خودش گرفته .امیدوار شدم. زندگی برام شیرین شده .ازتهدووووووووووووووووووووسسسسسسسسستتتتتتتتتتت داااااااااااااااااااااااااااااااااااارم عزیز دلم.بای تا فردا اگه تونستی من فردا ساعت 10:30میام منتظر تم بای عزیزم .مواظب خودت باشیا.میبوسمت

نظر یادتون نره